برای فهم و درک فرق میان علم و فقه می بایست نکاتی روشن شود:
همه هستی عنوان عمومی «شی» و چیز بر آن اطلاق می شود؛
خدا نیز «شی» است، نه مانند چیزهای دیگر: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ؛ مانند او چیزی نیست(شوری، آیه 11)، بلکه خدا در «شی» بودن در مثل اعلی است: وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَى(نحل، آیه 60) یا : وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى(روم، آیه 2730)
مخلوقات الهی به دو دسته : امری و خلقی دسته بندی می شوند: أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ(اعراف، آیه 54)؛
روح از مصادیق امر الهی است(اسراء، آیه 85)؛
قضای امر الهی یا چیزهای امری به «کن و فیکون» است(بقره، آیه 117؛ یس، آیه 82؛ انعام، آیه 73؛ غافر، آیه 68) ؛
روح این امر الهی در کالبد طین آدم و نطفه بر آمده از طین در فرزندانش دمیده می شود.(اعراف، آیه 12؛ ص ، آیه 72؛ سجده، آیه 9)
نفس آدمی در کالبد طینی با انشاء جدید، همان روح دمیده شده الهی است.(مومنون، آیه 14؛ شمس، آیه 7 و آیات دیگر)
نفس انسانی به تشرف روح الهی در بردارنده و متضمن همه صفات و اسمای الهی است.(بقره، آیه 31)
نفس انسانی دارای مراتب و درجات متعدد و متنوع در کنار قوای متضاد و متقابلی است که بیانگر جمال و جلال الهی است که همین به عنوان وجه الله باقی و برقرار است: وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ؛ و وجه باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.(الرحمن، آیه 27)
نفس انسانی برای معرفت و شناخت جزیی نیازمند ابزارهایی است که از آن به حواس یاد می شود؛ مهم ترین ابزارهای شناختی و معرفتی بشر در میان حواس شنوایی و بینایی است که با گوش و چشم به دست می آید.
بهره گیری نفس از حواس برای معرفت در مرتبه «فواد» است.
فواد داده های بیرونی حواس را با داشته های باطنی و الهامی فطری تطبیق می کند که از آن در گام اول «معرفت» و در گام دوم «علم» به دست می آید. معرفت همان شناخت جزیی و داده ها و نخ هایی است که با کمک نفس در مرتبه فواد ، کلاف شده و دسته بندی می شود به طوری که در نهایت از آن حکم کلی به نام «علم» به دست می آید که قابل تطبیق بر مصادیق بسیاری است: وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ؛ و خدا شما را از شکم مادرانتان در حالى که چیزى نمى دانستید بیرون آورد و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد باشد که سپاسگزارى کنید. (نحل، آیه 78)
علم تولید شده از طریق ابزارهای حسی و مرتبه فواد نفس ، به قلب داده می شود تا در فرآیند تعقلی به کلیات ثانوی تبدیل شود که از آن به «فقه یا فقاهت» یاد می شود؛ پس اگر در مرتبه فواد ، نفس توانست با شناخت از محمد و علی و تقی و نقی، به کلی «انسان» برسد و این نوع را از انواع دیگر بازشناسد؛ در مرتبه قلب با تفقه عقلانی، به کلی ثانوی و معقولات ثانوی می رسد و می فهمد که مثلا «انسان» ممکن الوجود است نه ممتنع الوجود یا واجب الوجود. این کار را نفس در مرتبه قلب انجام می دهد که فرآیندی بس پیچیده است؛ زیرا در این جا داده های بیرونی حسی با داشته های الهامی و فطری پیوندی محکم تر و استوارتر می خورد. خدا می فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ ؛ و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى دوزخ آفریده ایم چرا که قلوبی دارند که با آن حقایق را تفقه نمی کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى بینند و گوشهایى دارند که با آنها نمى شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند، آرى آنها همان غافلماندگانند. (اعراف، آیه 179) پس همان طور که گوش به عنوان ابزار شنوایی و چشم به عنوان ابزار دیداری است؛ هم چنین قلب ابزار فقاهت است.
مرتبه قلب از نفس برای تعقل به کار گرفته می شود، بنابراین به کلیات فراتر از حس می رسد که علم باشد، این علوم تعقلی که گاه از آن فلسفه یاد می شود، اموری امری را به سادگی درک می کند: أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ آیا در زمین گردش نکرده اند تا قلوبی داشته باشند که با آن تعقل کنند یا گوشهایى که با آن بشنوند. در حقیقت بصرها کور نیست لیکن قلوبی که در سینه هاست کور است. (حج، آیه 46) باید توجه داشت که «بصر» همان «عین» یا چشم نیست؛ چنان که «فواد» همان «قلب» نیست. بصر ویژگی است که برای دیدگان سالم برای دیدن و رویت و نظر است. بنابراین، رویت بصری غیر از رویت با «عین» و چشم است.
البته نفس انسانی همان طوری که در مرتبه فواد ، عالم و در مرتبه قلب، فقیه از طریق بهره گیری از داده های حسی طبیعی است؛ هم چنین می تواند از داده های متافیزیکی غیر حسی شهودی بهره گیرد؛ چنان که قلب پیامبر(ص) این گونه بود و به بصیرت شهودی دست یابد: مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى؛ فواد آن چه دید را تکذیب نکرد.(نجم، آیه 11) این گونه است که «بصر» این چشم باطنی نفس باز می شود: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ؛ به او مى گویند: واقعا که از این حال سخت احتضار در غفلت بودى، ولى ما پرده ات را برداشتیم و بصر تو امروز تیز است.(ق، آیه 22)